من در هشت ماهگی
بهار و این روزها
وقتی دخملی من تو سن یه سال و هشت ماهگی پستونک میخوره......... بچم یادشه نوزادیش افتادهههه..اما لازم به ذکره بگم بهار تو نوزادیش هرگز پستونک نخورد اما حالا حالش دم دمای ورود ابجیش دگرگون شده و پستونک میخوره وقتی دخملی من خودشو واسمون لوس میکنه.... ...
بهار گم شده
ی عنی خدا کنه هیچ بچه ای گم نشه ....بیچاره پدر و مادر اون بچه قشنگ بو داده میشن از ترس . دیشب عروسی اقوام دورمون بود بهارم که عاشققققق عروسی و نی نای نای و ...... یعنی جونم براتون بگه تا چشم از بهار ور میداشتیم بهار رو روی سن پیدا میکردیم که داشت میرقصید ...بچم حالی به حولی بود ....یه لحظه یه جا نمیشس و مدام دور سالن میومد پایین و میرقصید موقع شام که همه داشتیم شام میخوردیم همه از فرط گشنگی بهار رو نشوندیم روی میز تا بزاره شام بخوریم و هم غذا به خودش بدیم .الحق که اون شب مامانم یه ده کیلویی کم کرد از بس بدو بدو کرد پشت سر بهار خلاصه بهار یه لحظه از رو میز اومد پایین منم گفتم مامانم بشینه این دفعه من مراقبشم .یه ...
نویسنده :
مامان دخترا
7:13
این روزای ما
این روزا عجب دلچسبه و خوش به حالمه.... کار هر روز ما شده صبح که از ساعت 11 از خواب من وبهار پا میشیم شال و کلاه میکنیم و اماده میشیم تا فاصله دو قدمی که بین خونه ی مامانم تا خونه ی ما هست رو مامانم با ماشین بیاد دنبالمون و بپریم خونه ی مامانم اونجا هم که کلا بخور و بخواب..... بسی خرسندیم ...این وضعیت تا 11 شب ادامه داره و دوباره 11 حسام میبرتمون خونه ..عملا خونم شده خوابگاه و فرداش روز از نو روزی از نو ... ÷اینجا جا داره از مامان و بابا و داداش گلم تشکر کنم که این روزا انقدر هوامو دارن و نمیزارن خم به ابروم بیاد حسام عزیزم از همه ی صبوریهات ممنونم ...به امید جبران همه ی این خوبیهات .ا...
روزت مبارک عزیزم
خداوند لبخند زد و دختر افرییده شد زیباترین لبخند خدا روزت مبارککککککک ...
بسی خرسندیییییم
ورودمون به ماه هشت مبارررررررررررررککککککککککککک. اخیییش دیگه چیزی تا اخر نداریم ...این روزا بسی خرسندیم ...از بهار خوشگلم با شیرین زبونیاش از حسام مهربونم بابت تمام خوبی هاش و بابت مخمل نازم بابت حضورش و شیطنت ها و انتظار نه چندان طولانی برای دیدن صورت ماهشششششش طبق نظر دکترم که انقده ماه و مهربونه و من کلیییی عاشقشم تو هفته 37 یا 38 زایمانه ...ای خدااا باورم نمیشه..... خداییش دکتر مقیمی بهترین دکتریه که دیدم ..خوش اخلاق ...ماه ...خوش سروزبون ...من که تا نوبت بعدیم دلم براش تنگ میشه دوس دارم تند تند ببینمش .حضورش ودیدنش کلی بهم انرزی مثبت میده یعنی سر زایمان بهار که من میخواستم طبیعی زایمان کنم خودش اومد با...
امان از پرخوری
عصر تا حالا بهار به شدت بداخلاق و بد قلقه .... بعد از اینکه همراه مامانم به شور و مشورت نشستیم که چش میتونه باشه توجهمون به هلو و الوهایی که بهار بر سرشون خراب شدهه بود و دایما میخورد جلبید و احتمال دادیم سردیش کرده و دلدرد شده الانم مامانم با یه لیوان بزرگ ابجوش نبات پشت سر بهار افتاده تا شاید دردش دوا بشه .....
مرغ یه پا داره.....
بعد از پوشک گیری بهار ما دچار یه معضل شدیمممممم ...... بهار دیگه نمیخواد علاوه بر پوشک .شلوارشم رو بپوشه ووقتی از دسشویی میاد بیرون اصلا نیت نداره چیزی بپوشه ....ولی مگه میشه لخت ولش کرد .دیگه زیادی از حد میخواد راحت و ازاد باشه .خداییییییا یه داد برسس اینو کجای دلم بزارم ...
گشت ارشاد کووووو
عشقولانه ی دایی و خواهر زاده الله اکبر ...این تسبیح من کوووووو ...